جدول جو
جدول جو

معنی نامه نگار - جستجوی لغت در جدول جو

نامه نگار
نامه نویس، کسی که نامه می نویسد، روزنامه نویس
تصویری از نامه نگار
تصویر نامه نگار
فرهنگ فارسی عمید
نامه نگار
(دِ چَ)
نامه نویس. نگارندۀ نامه. رجوع به نامه نویس شود، روزنامه نگار. مدیر یا نویسندۀ جریده
لغت نامه دهخدا
نامه نگار
روزنامه نویس
تصویری از نامه نگار
تصویر نامه نگار
فرهنگ لغت هوشیار
نامه نگار
دبیر، کاتب، مترسل، منشی، نامه نویس
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزنامه نگار
تصویر روزنامه نگار
مدیرمسئول، سردبیر یا کسی که مقالات روزنامه را می نویسد، روزنامه نویس، نویسندۀ روزنامه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ نِ)
عمل نامه نگار. نامه نویسی. نامه نوشتن. کتابت. رجوع به نامه شود، روزنامه نویسی
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ نِ)
از اسمای محبوب است. (آنندراج). معشوق تازه. نگار زیبا و جوان
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ نِ)
عمل روزنامه نگار. شغل روزنامه نگار. روزنامه نویسی. رجوع به روزنامه نویسی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
صاحب برید قدیم را گویند که منصب بزرگی بوده (است) . (حاشیۀ ترجمه تاریخ یمینی چ 1272)، روزنامه نویس. نویسندۀ روزنامه. صاحب یا مدیر روزنامه. کسی که در روزنامه مقاله می نویسد
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامه نگاری
تصویر نامه نگاری
نوشتن نامه، روزنامه نویسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه نگار
تصویر تازه نگار
محبوب نوجوان معشوق تازه نگار زیبا و جوان
فرهنگ لغت هوشیار
دبیری، مکاتبه، نامه نویسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جریده نگار، خبرنگار، روزنامه نویس، ژورنالیست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رمان نویس
دیکشنری اردو به فارسی